نقد فیلم درساژ؛ رام کردن دختر سرکش
شاید از دو سه هفته پیش تبلیغات فیلم درساژ را در متروی تهران یا بنرهای بزرگراهها دیده باشید، تبلیغاتی خلاقانه که با هشتگ مراببین روی چهره بازیگر اصلی توجه اکثر رهگذران را جلب میکند. تکنیک مارکتینگ خوبی که برای این فیلم در نظر گرفته شده احتمالا ریشه در کارگردان اثر دارد. پویا بادکوبه که فیلم درساژ را ساخته، پیشتر در زمینه آگهیهای بازرگانی و آژانسهای تبلیغاتی فعالیت خوبی داشت و اکثریت هم او را در این حرفه میشناسند. او حالا بعد از سالها فعالیت در زمینه تبلیغات رو به فیلمسازی آورده و فیلم درساژ را روانه اکران کرده؛ فیلمی که مانند فیلم دیگر این روزهای در حال اکران، بینامی، در جایگاه نادرستی اکران شده است.
درساژ گرایشی در اسب سواری تلقی میشود و نامی نامانوس برای فیلم جدید بادکوبه شمرده میشود؛ نامی که البته به حال و هوای فیلم میآید و انتخاب هوشمندانهای بوده است. در اولین پروژه سینمایی بادکوبه افراد بزرگی در کنارش قرار دارند و کامبوزیا پرتوی که در عالم نویسندگی نبوغ خاصی دارد؛ به عنوان مشاور سینمایی بادکوبه معرفی شده است. رگههایی از قدرت داستان نویسی پرتوی هم در فیلم دیده میشود اما این رگهها چندان پررنگ نیستند و کارگردان ترجیح داده که امضا و هویت مستقل خودش را وارد فیلم کند.
درساژ به مسابقاتی گفته میشود که در آن سوارکار با اسب خود بیشتر حرکات نمایشی و زیبا انجام میدهد و به مسابقه در پیست نمیپردازد، از همین رو اسبهای درساژ به جای اینکه در طبیعت و دشت مورد تمرین قرار بگیرند فقط در میدانهای مخصوص با سوارکار خود تمرین میکنند. شخصیت اصلی فیلم درساژ هم دختری است که در میدان زندگی به رقابت با دیگران نمیپردازد، بلکه دوست دارد همانند این اسبها، در مسیر مخصوص خودش قدم بردارد؛ مسیری که مورد تایید دیگران نیست. «گلنسا» دختریست نسبتا یکهتاز اما آرام و دقیقا به مثابه اسبهایی است که در زندگی عادی به سر نمیبرند و با اینکه سختی و تلاش بیشتری میکنند، اما دیده نمیشود. او علی رغم مخالفت پدرش عاشق دویدن است و مسیرهای طولانی را با دوندگی میپیماید ولی این دوندگی او را از پای در نمیآورد. گلنسا میخواهد او را ببینند، اما نمیبینند و برای همین هم سرکشی میکند.
فیلم داستان چند دختر و پسر نوجوان در مهر شهر کرج را روایت میکند. آنها یک شب تصمیم میگیرند که برای خنده و شوخی به یک سوپرمارکت محلهشان دستبرد بزنند. برخی از اعضای این گروه بچه پولدارهایی هستند که نیازی به این کار ندارند و تمام هدف و ماهیت کار، یک شوخی احمقانه است. آنها در نهایت به سوپرمارکت دستبرد زده و مقداری خوراکی و نزدیک به ۷۸ هزار تومان پول را میدزدند. بعد از انجام دزدی و تمام شدن ترشحات آدرنالینی که آنها انتظارش را میکشیدند، به خودشان آمده و متوجه میشوند که نوار ویدئویی داخل سوپرمارکت را برنداشتهاند و حرکاتشان ضبط شده است. گلنسا (که به نظر میرسد جایگاه اجتماعی مالی کمتری نسبت به سایرین دارد) مامور میشود که برود نوار را بیاورد. او مخالف تصمیم جمع است اما نمیتواند کاری کند و با خشونت دوست پسرش مواجه میشود.
گلنسا در نهایت فیلم را قبل از طلوع آفتاب برمیدارد اما ترجیح میدهد که آن را پیش خودش نگهدارد و دوستانش هرچه از او خواهش میکنند که ویدئو را در اختیارشان قرار دهد از این کار ممانعت میکند. از آنسو داستان والدین گلنسا با با بازی علی مصفا و شبنم مقدمی را داریم که میخواهند از کرج به تهران کوچ کنند و گلنسا به خاطر اسبی به نام الوند که در پیست نزدیک آنها قرار دارد؛ دوست ندارد به این کوچ تن دهد…
ما با فیلمی درام-روانشناختانه طرف هستیم و همین که فیلمی در این ژانر در سینمای کشور ساخته شده، یک کار ستودنیست. فیلمهایی در این مضمون باید بتوانند روی جزییات و پرداخت به داستان خود با قدرت کار کنند تا اثری ماندگار شوند (مانند هامون مهرجویی) اما فیلم درساژ فقط زر ورق این ژانر را دور خود پیچیده و درون نسبتا تو خالی دارد. فیلمنامه درساژ حفرهها و نقاط ضعف فراوانی دارد و نقطه پاشنه آشیل آن هم به شخصیت پردازی گلنسا برمیگردد؛ کاراکتری که با بازی نگار مقدم (که خیلی هم شبیه به گلشیفته فراهانی است) به خوبی بازی شده است. نگار مقدم یک تنه فیلم را به دوش میکشد و از بازیگران بهنامتری همچون علی مصفا بهتر عمل میکند ولی شخصیت پردازی که برای کاراکتر او شده گاهی مواقع لنگ میزند. او قرار است دختری با برخی مشکلات روانی باشد ولی ابتدای فیلم اصلا چنین چیزی حس نمیشود و گلنسای یک ربع اولیه فیلم با گلنسای هفتاد دقیقه بعد از آن با یکدیگر همخوانی ندارند.
نگار مقدم برای این فیلم برنده بهترین بازیگر جشنواره شانگهای شد
گلنسا همچنین پیش الوند (همان اسب درساز) که میرود زمین تا آسمان شخصیتش عوض میشود. این موضوع البته به خودی خود ایراد نیست و مفهومی است که کارگردان میخواهد از شخصیت او به بیننده القا کند. اینکه دختری سرکش و یاغی در پیش دوستانش و یا دختری آرام و ساکت در خانواده، پیش الوند به دختری سرخوش تبدیل میشود؛؛ یک پیام درباره روحیات این کاراکتر است اما متاسفانه رابطه شکل گرفته بین الوند و گلنسا مثل گزینههای همتای خود در سینمای جهان از آب در نیامده است. روابط بین اسب و انسان، مسائل پیچیدهای دارد که درباره آن مقالات متعددی هم نوشته شده و این رابطه روانشناسی در فیلم روایت شده ولی شکل درستی به خود نگرفته است.
نگار مقدم اما با بازی خیره کننده خود و تلاشهایی که برای نقشش میکند (تصور میکنم او کیلومترها برای این فیلم دویده است!) ستودنی است و میتواند تا حد زیادی این حفرههای درون فیلمنامه را از یادمان ببرد. گلنسایی که او به تصویر میکشد، دختری است نوجوان که خشمهایش را فرو خورده و در طبقه اجتماعی نسبتا پایینی هم قرار دارد. دختری که بسیاری از دختران ایران امروز هم نسل او هستند و میتوانند این روحیات عجیب و غریبش را درک کنند؛ ولو اینکه مشکلات ریز و درشتی در پرداخت این روحیه وجود داشته باشد.او به تدریج و با گذشت زمان فیلم تبدیل به ضد قهرمانی میشود که بیشتر از آنکه به دل مخاطب بنشیند، روی اعصاب او رژه میرود و همین تاثیرگذاری نشان از بازی خوب نگار مقدم دارد. البته فیلم با پیشروی داستان لحظه به لحظه تحلیل میرود و در سکانسهای پایانی کمی اسیر کلیشه میشود و آن تاثیرگذاری که از یک فیلم درام-روانشناسانه انتظار داریم را به ما اعطا نمیکند.
نکات فنی فیلم اما از جمله فیلمبرداری و طراحی صحنه و… همگی در سطح قابل قبولی هستند. بادکوبه با قاب تصویر غریبه نیست ولی با سینما کمی تا قسمتی ناآشنایی دارد و این ناشیگری در برخی جزییات فنی فیلم (مانند کادربندیها) دیده میشود اما طوری نیست که به فیلم لطمه وارد کند. او تلاش خودش را کرده و در این تلاش از افرادی کمک گرفته که توانستهاند او را پشتیبانی کنند و فیلم اولش را آبرومندانه پیش ببرند.
اما چرا در ابتدای این مطلب به جایگاه اشتباه اکران فیلم اشاره کردم و درساژ را در کنار اثری سینمایی چون «نامی» قرار دادم؟ فیلم درساژ روانه اکران عمومی شده و با توجه به مضمون و نوع روایت فیلم، به نظر میرسد اکرانش در گروه هنر و تجربه میتوانست به مراتب مفیدتر باشد. البته کارگردان و تیم سازنده فیلم با توجه به مضمون روانشناسی-جامعه شناختی خود فیلم را روانه اکران عمومی کردند و شاید بتوان گفت که از این حیث بیننده عمومی هم به فیلم بخت و اقبال نشان خواهد داد؛ این چیزی است که زمان نشان خواهد داد و تصور میکنم با قدرت و تبحر مارکتینگ سازنده فیلم بتوان به این اقبال رسید.
فیلم درساژ برخلاف ظاهر اولیه اش فیلم زنانه ای نیست و اگر کاراکتر اصلی آن دختری است در سنین نوجوانی در مقابله با جامعه ایرانی، معنیاش این نیست که با فیلمی فمنیستی روبرو هستیم بلکه این فیلم برای تمامی نسل نوجوان و جوان میتواند حرفی برای گفتن داشته باشد و برای والدین آنها تلنگری باشد که آنها را ببینند.
درساژ میتوانست از چیزی که الان هست اثری به مراتب بهتر باشد ولی هماکنون هم توانسته با سوژه نسبتا بدیع خود، جامعه ایران و نوجوانان و اختلافات طبقاتی حاکم در آن را به تصویر بکشد و کاری کند که علی رغم مشکلات ریزی که در بطن فیلم وجود دارد، با اثری قابل قبول مواجه باشیم؛ اثری که با دیگر آثار سینمایی اکران شده امسال تفاوت دارد و در سینمای تکراری ایران حرفهایی برای گفتن داشته باشد. حرفهای درساژ با کمی سکته بیان میشود و یا در مواقعی کشدار؛ اما شنیدنی هستند.
نوشته نقد فیلم درساژ؛ رام کردن دختر سرکش اولین بار در روزیاتو پدیدار شد.