سعید سهیلی از همان دوران ابتدای فیلمسازی خود، با ساخت اثری چون شب برهنه نشان داد که نبض تماشاگر را میشناسد و میتواند فیلم عام پسند و بفروش هم بسازد، او سعی کرد که از این وادی خارج شود و شروع به ساخت فیلمهایی در ژانر دفاع مقدس نمود اما بعد از ساخت چند اثر، بار دیگر به ساخت فیلم کمدی روی آورد تا بتواند گیشه را تسخیر کند. سهیلی توانست با کمک آثاری چون گشت ارشاد، نام خودش را سر زبانها بیندازد و فیلمش تا مدت مدیدی پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای کشور شود. او حالا با ژن خوک برگشته، فیلمی که سعی میکند هم به نعل بزند و هم به میخ و سعید سهیلی در طول آن به بالانسی از دوران فیلمسازیاش برسد.
گاهی خنده، گاهی گریه برای فیلم ژن خوک دقیقا تمثیلی است از اثری که سهیلی سعی کرده در آن هم از قدرت سینمای درام استفاده کند و هم سینمای کمدی را در آن جای نهد. او در رعایت این توازن تا جایی پیش رفته که حتی در موسیقی متن فیلم که محسن چاووشی آواز آن را میخواند، در یک آهنگ با ملودی و شعر غم انگیز هم کلمهای بامزه میگذارد و با بیب سانسور آن را پخش میکند. اما کارگردان تا چه حد توانسته به این خواسته خود نزدیک شود و آیا تمام لحظات خندهدار و غم انگیز فیلم در یک مرتبه قرار میگیرند یا این دو زبانه بودن فیلم، به آن خدشه وارد کرده است؟
داستان فیلم درباره دو زندانی به نام عماد گربه (با بازی سینا مهراد یا همان سینا سهیلی، پسر سعید سهیلی و برادر ساعد سهیلی) و رضا کیشمیش (با بازی هادی حجازی فر) است که بنا به دلایلی از زندان قرار میکنند. هر یک از این دو نفر دلایل شخصی خود را برای فرار از زندان دارند اما با پیشروی در داستان فیلم، تماشاگر متوجه میشود که سررشته فرار این دو تن به یک آقازاده برمیگردد. رضا کیشمیش قرار است ماموریتی برای آقازاده (همان ژن خوب داستان) انجام دهد و عماد گربه هم در این ماموریت، یک نقش اساسی ایفا میکند که خودش از آن آگاه نیست؛ عماد فقط میخواهد پیش ماهی (نامزدش با بازی نازنین بیاتی) برود و با او از تهران فرار کنند.
سعید سهیلی در فیلم ژن خوک سینا و صبا، دختر و پسر خود که سابقه بازیگری چندانی ندارند را در نقشهایی مهم فرو برده و توانسته که از این دو فرزندش هم بازیگر بیافریند. هر دوی این بازیگران توانستند گلیم خود را از آب بیرون بکشند اما درخشان هم ظاهر نمیشوند و عملا باید گفت که برای بازیگر و ستاره شدن، راه زیادی را در پیش دارند. سینا مهراد (او بنا به دلایلی خواسته که نام خانوادگی هنریاش مهراد باشد) پیشتر در سریال پدر ظاهر شده بود و در ژن خوک با اینکه بهتر بازی میکند اما همچنان نمیتواند تمام بار یک فیلم را بر دوش بکشد. در حقیقت باید گفت که حضور هادی حجازی فر در کنار مهراد باعث شده که بازی او به قهقرا نرود و این زوج توانستهاند که شیمی خوبی با یکدیگر ایجاد کنند.
هادی حجازی فر هم اما مانند همیشه خوش ندرخشیده و با حجازی فر فیلمهایی چون لاتاری و ماجرای نیمروز زمین تا آسمان متفاوت است. او بازی متوسطی از خود ارائه میکند و وقتی میبینیم که نازنین بیاتی هم نمیتواند در فیلم بازی قوی از خود جای بگذارد، میتوانیم مشکل اصلی را در شخصیت پردازی این کاراکترها بیابیم، مشکلی اساسی که کل فیلم از آن ضربه خورده و بخشی از ضعف فیلمنامه را تشکیل میدهد.
حضور جمشید هاشم پور در فیلم کوتاه و بی معناست و سرسری گذشتن از او، جزو لحظاتی است که ریتم فیلم کاملا از دست کارگردان در رفته است
سوژه ژن خوک دست روی موضوع تازه و داغی گذاشته و انزجار مردم از ژنهای خوبی که در فضای مجازی جولان میدهند و مردم را به تمسخر وا میدارند را دستمایه ساخت یک فیلم قرار داده است. سهیلی از این انزجار مردمی نسبت به ژنهای خوب اما سواستفاده کرده و کار را تا جایی پیش میبرد که راه حل را قلع و قمع کردن این افراد معرفی میکند و هیچ راه حل دیگری جلوی بیننده نمیگذارد. در این بین، نه میتواند ژنهای خوب فیلمش را بپروراند و آنها را تبدیل به کاراکتر منفی به یاد ماندنی کند، و نه میتواند از قهرمانان (یا شاید بهتر باشد بگوییم ضد قهرمانان) خود یک شخصیت به یاد ماندنی به جا بگذارد. شخصیت پردازی سهیلی سطحی و سرسری بوده، درست مانند فیلمنامه هشت الهفتی که در ظاهر و نگاه سطحی شاید قوی به نظر برسد، اما اگر کمی در آن دقت و تفکر کنید پر از حفره و مشکل در آن به چشم میخورد که هیچ منطقی ندارد.
فیلم ژن خوک ترکیبی از یک سینمای اکشن-درام و کمدی است و این ترکیب را توانسته تبدیل به یک معجون با حد و اندازه مناسب کند. فیلم واقعا میتواند در برخی لحظات نفسگیر ظاهر شود و در برخی صحنهها هم مخاطب را بخنداند و یا بگریاند اما در تمام این لحظات، حس احمقانهای از بابت ضعیف بودن بیش از حد شاکله داستان در ذهن مخاطب غوطهور است و مخاطب نمیتواند بیش از حد فیلم سهیلی را جدی بگیرد. شعارهایی که در بین دیالوگهای فیلم هم حضور دارد بار دیگر علاقه این کارگردان به دیالوگ نویسی به سبک کیمیایی را نشانمان میدهد و گاهی شعارزدگی در فیلم، رنگ و بوی تندی میگیرد و به مذاق تماشاگر خوش نمیآید.
با تمام این تفاسیر و مشکلات اصلی و بی انتهای فیلمنامه ژن خوک، باید گفت که سهیلی در مباحث فنی کار را درست پیش برده و کماکان توانسته کارگردانی خوبی از خود نشان دهد. انتخاب او در میزانسنها و فیلمبرداری سکانسها درست و بجا بوده و موسیقی متن فیلم نیز، این صحنهها را زیباتر کرده است. کارگردان ضرباهنگ فیلم را تا دو سوم ابتدایی فیلم به درستی حفظ میکند و با نزدیک شدن به پایان بندی فیلم، رفته رفته فرمان هدایت فیلم از دستش در میرود و کشتی را که به زحمت به نیمه دریا رسانده، به همراه تمام عوامل با خود غرق میکند.
آهنگ چاووشی در لحظات پایانی فیلم بسیار زیبا روی داستان ناقص اثر مینشیند
فیلم ژن خوک نسبت به برخی آثار اکران شده فعلی بهتر است و در کارنامه سعید سهیلی نیز یک پیشرفت بسیار جزیی به حساب میآید اما کماکان در بین آثار اکران نوروزی انتخابهای بهتری وجود دارد. البته اگر اصرار بر دیدن فیلمی با چاشنی کمدی دارید؛ میتوانید روی ژن خوک تا حدی حساب کنید و به همراه ماجراهای شلم شوربای دو کاراکتر اصلی فیلم، هم بخندید و هم گریه کنید و اگر سختگیریتان را کم کنید، از فیلم لذت کافی هم ببرید.
نوشته نقد فیلم ژن خوک، گاهی خوشی گاهی غم اولین بار در روزیاتو پدیدار شد.