نقد فیلم گلدن تایم؛ نیمه تاریک وجود مردمان این شهر
دوازده سوژه تلخ را در نظر بگیرید که تبدیل به دوازده فیلم کوتاه میشوند، دوازده سوژهای که ربطی به هم ندارند و وجه مشترکشان گزندگی و تلخی این سوژهها است. خیانت آدمها به یکدیگر در ابعاد مختلف (لزوما خیانت جنسی منظورمان نیست) دیگر نکته مشترک بین این دوازده داستان است. این موضوع کلیت فیلم گلدن تایم را تشکیل میدهد. فحشا، خیانت شوهر به همسر، استاد دانشگاه منحرف جنسی، مهاجرت، قتل، اعتیاد و… سوژههای گلدن تایم را تشکیل میدهند.
لحظات پیش از غروب یا بعد از غروب که خورشید در حالتی خاص در آسمان قرار میگیرد و نورش غیرمستقیم به زمین میتابد، همان گلدن تایم نام دارد. در این لحظات پرتو خورشید به رنگهای دیگر در میآید و زیبایی دو چندانی را در کنار گرمای دلچسبی به زمین عطا میکند. «پوریا کاکاوند» کارگردان گلدن تایم نیز سعی کرده که زاویه دید داستانهای خود را در جایی متفاوتتر از همیشه قرار دهد و به جای آنکه داستان را مستقیم روایت کند، آن را از با نگرشی جدید تعریف میکند. نگرش جدید کاکاوند و زوایای تازه روایت داستان باعث شده که اثرات داستان (یا همان پرتوهای نورانی قصه) شکل جذابتری به خود بگیرند و با اینکه گاه بسیار تلخ، سیاه و ابزورد هستند اما بیننده کشش توانایی هضم آنها را داشته باشد.
تهران در آستانه سال ۱۴۰۰ با مشکلاتی درگیر است که کاکاوند بیپرده و بیرحمانه یک به یک آنها را به سمت مخاطب خود پرتاب میکند و مانند یک پتک محکم بر سر تماشاگران فرود میآورد. او با انتخاب دوازده اپیزود که مزین به نام دوازده ماه یک سال شمسی شدند، منظور خاصی ندارد به جز اینکه این مشکلات در سراسر ماههای سال وجود دارد و زمانی نیست که این فجایع در سرزمین ما وجود نداشته باشد.
کاکاوند خودش فیلمنامه گلدن تایم را نوشته و با اینکه نمیتوان کتمان کرد در فیلمنامه نویسی این اثر نیم نگاهی به آثار خارجی (علی الخصوص فیلم Shortcuts) داشته و یا سوژه برخی اپیزودها الهاماتی از برخی داستانها و فیلمها برای او بوده (و البته این موضوع را تا حدی صادقانه در تیتراژ فیلم بیان کرده) ولی نکته مثبت فیلمنامه نویسی کاکاوند در این نهفته است که او فیلمنامهها را درست و مرتب تنظیم کرده است. فیلمنامه هیچ حرف اضافی و کشداری ندارد که بیان کند و کاکاوند هم اصراری به تفصیل بیهوده داستانهای خود نبوده؛ مستقیم به عمق داستان نفوذ میکند و در عین حال مزه تلخ میوهاش را به جای آنکه در هسته بکارد در پوست میوه کاشته تا با اولین گاز متوجه آن شد.
در این میان اما باید اعتراف کرد که در بین دوازده اپیزود جاری در فیلم گلدن تایم، حدود سه یا چهار اپیزود آن قدرت دیگر سوژهها و داستانها را ندارند. این اپیزودها داستان کلیشهای خود را از زاویه جدید روایت نکردهاند و یا اگر هم مبادرت به این کار داشتهاند، نتیجه کار نتیجه مثبتی نبوده است. داستان حاکم بر برخی از این اپیزودها باورناپذیر است و هرچقدر هم تاریک فکر کنیم، نمیتوانیم منطق حاکم در داستان را بپذیریم. گرچه شخصا از این کار بدم میآید ولی شاید بیراه نباشد اگر برای برخی از داستانهای کاکاوند برچسب سیاهنمایی زد و او و قصههایش را محکوم به این کار کرد.
اگر در بین اپیزودهای گلدن تایم دنبال یک وجه مشترک داستانی میگردید، ناامید میشوید. کاکاوند ترجیح داده به جای گنجاندن نکات داستانی مشترک در روایتهای خود (که امر نسبتا مرسومی در ساخت فیلمهای اپیزودیک به شمار میآید) فحوای کلام روایتها و اتمسفر حاکم در آنها را مشترک نگه دارد و بس. تصمیم کاکاوند در نهایت به نفع فیلم شده و تماشاگر کنجکاو هم با نبود وجه مشترک داستانی نه تنها دلگیر نمیشود بلکه با هر اپیزود و شخصیتهای نگون بختش بیشتر و بیشتر همذات پنداری میکند.
داستانهای گلدن تایم آماده هستند که در نهایت بیرحمی یک رودستی تمام عیار به مخاطب بزنند و با اینکه با یک قصه به ظاهر ساده و تکراری آغاز میشوند اما با یک چرخش داستانی عجیب و غریب کاری میکنند که مخاطب شوکه شود. یک عروس و داماد که در ماشین عروس خود بوق زنان در خیابانهای تهران میروند و درباره ایکس باکس خریدن یا نخریدن آقای داماد کل کل میکنند ولی ناگهان تبدیل به یک باند خلافکار فروشنده مواد مخدر میشوند. مردی که میخواهد وسایل خانهاش را بفروشد تا از ایران برود و با یک مشتری روبرو میشود که از او تقاضای پناهندگی دارد. دختری که از مادرش به ستوه آمده و وسط یک بازی بچهگانه از او میخواهد که خودکشی کند و یا دو مردی که سالیان سال است همسایه دیوار به دیوار و دوست هم هستند ولی در نهایت کاشف به عمل در میآید که هر دو عاشق یک زن هستند. اینها بخشی از رودستیهای کاکاوند است که بعد از شروع عادی و دیالوگهای عادیتر داستان ناگهان رو میشود و گلدن تایم داستان را تشکیل میدهند.
استفاده ترکیبی از نابازیگران و بازیگران شاخص در کنار یکدیگر از هوشمندیهای کارگردان برای ساخت فیلمش بوده است. آنطور که اخبار میگویند ساخت گلدن تایم بیش از سه سال طول کشیده و این موضوع میتواند برای هر فیلمی نگران کننده باشد اما با توجه به اپیزودیک بودن گلدن تایم، خوشبختانه نقصی به فیلم وارد نشده است. بازیگرانی چون ژاله صامتی و ریما رامین فر و حتی کارگردانان بزرگی همچون کیومرث پوراحمد در فیلم در قالب کاراکترهای داستان کاکاوند فرو رفتهاند و همه آنها توانستهاند که از پس نقش آفرینی خود به خوبی بربیایند. ژاله صامتی با نقش کوتاهی که دارد البته زیاد دیده نشده و به نوعی پتانسیل از دست رفتهای به حساب میآید اما بازهم باید اذعان داشت که در همین فرصت کوتاه میدرخشد. در بین تمامی بازیگران فیلم دختر خردسال اپیزود خرداد شگفت انگیز ظاهر میشود و این اپیزود را یک تنه از آن خود میکند (و حتی بنا به تعبیری میتوان گفت که این اپیزود را تبدیل به گل سر سبد فیلم میکند.)
کارگردان تقریبا در همه اپیزودها یک سبک فیلمسازی را پیش گرفته و اصالت خود را در همه این روایتها حفظ کرده است. عنصر ماشین در داستانهای گلدنتایم و فیلمبرداری در داخل اتومبیل جزو عناصر لاینفک فیلم به شمار میآیند و زاویه فیلمبرداری متفاوت در این خودروها باعث شده که چشم بیننده خسته نشود. فیلم داستان شخصیتهای خود است و در همین صحنههای متحرک هم دوربینش روی بازیگران ثابت میماند و آنها را بولد میکند. شیوه فیلمبرداری روی دست در یکی از اپیزودها و یا نگه داشتن دوربین ثابت در اپیزود دیگری همه و همه تصمیمهای درستی بوده که فیلم را از لحاظ بصری متنوع و متفاوت میسازد. انتخاب درست زاویه دوربین مانند انتخاب درست زاویه روایت داستان بوده و کارگردان توانسته به انتخابهای درستی دست بزند؛ برعکس شخصیتهای فیلم در دو راهی انتخابهای سخت قرار میگیرند و به سمت دره میروند.
موسیقی انتهایی فیلم که ساخته بینظیر نیما قهرمانی است به عنوان دوش آب سردی است که قصد دارد تمام این تلخیهای چسبیده به چشم و قلب مخاطب را بشوید و او را در حالی که به افق خیره شده به تفکر عمیقی وادارد. کاکاوند بیننده را تا لحظه انتهایی درگیر قصههایش میکند و کاری میکند که بیننده فیلم هم به همراه قایق انتهای فیلم تا ته داستان کاراکترها پیش برود و حدسیات خودش را مرور کند.
درنهایت باید گفت کارگردان و فیلمنامهنویس جوان ما تمام روایتهایش را بهخوبی و بهجا در فیلمی دو ساعته جا داده. او هیچ کجا و هیچ طور راهحلی برای وقایع و فجایع در حال اتفاق یا قریبالوقوع فیلمش توصیه نکرده، لیکن آنچه ساخته، کموبیش مخاطب را درگیر و متوجه اوضاع نگرانکننده این مملکت میکند؛ اوضاع و شرایطی که به این زودیها و به این راحتیها راهحلی نمیتوان برایش یافت.
گلدن تایم در گروه هنر و تجربه اکران شده و با اینکه اکران نسبتا محدودی دارد اما باید گفت که فیلم برای همه مردم، چه تماشاگر عام سینما و چه بیننده خاص سینما، حرفهایی برای گفتن دارد. سبک اپیزودیک فیلم و قصههای کوتاه ولی ناب آن در اکثر موارد به هدفی که کارگردان داشته رسیدهاند و میتوانند مخاطب را راضی نگهدارند.
نوشته نقد فیلم گلدن تایم؛ نیمه تاریک وجود مردمان این شهر اولین بار در روزیاتو پدیدار شد.