نقد سریال هم گناه مصطفی کیایی
اولین تجربه مصطفی کیایی در سریالسازی برای شبکهی تقریبا طلسم شده و بدنام خانگی، روی هم رفته تجربهی بدی نیست، اگرچه خبری از ایدهای بخصوص (بر اساس طرحی از چیترا نادری با عنوان علی کوچکی) یا فضاسازیِ متفاوتی نیست.
شهر همچنان شهر تهران است و آدمها همگی برایمان آشنا هستند. این فیلمساز که نویسنده نود درصد کارهایش بوده، اینبار نیز در کنار کسوت تهیهکنندگی و کارگردانی، کار را نیز، شخصا به عهده داشته است.
با در نظر گرفتنِ سابقهی این کارگردان، باید دید این «همه فن حریف بودنِ» کیایی، این بار چگونه سرانجامی را برای این سریال رقم میزند. سایت ما را در نقد سریال همگناه همراهی کنید.
به طور کلی سریال همگناه با عنوانی جالبِ توجه(اگر با تکرار آن در دیالوگها به گَند کشیده نشود- به قدری عبارت مانکن را در سریال مانکن شنیدیم که عنوان از دهان افتاد) در مقایسه با دیگر سریالهای شبکهی خانگی شروع بهتری دارد اگرچه در اجرا همچنان در این دو قسمت، چیزی شبیه بقیه است و تنها در یکی دو صحنه، کار حسی خوبی با ما میکند؛ صحنهی ابتدایی و صحنهی ملاقات پدر و پسر.
مصطفی کیایی طبق منشِ همیشگی، برادرش محسن کیایی(در نقش آرمان) را که انگار از دل فیلمهای سابقش از جمله «فاجعه مطرب» بیرون کشیده شده، به این سریال تزریق میکند تا این بازیگرِ درشت جثه همچنان برای مخاطب مزه بپراند؛ چیزی شبیه به بهرامِ سریال مانکن با بازی فرزاد فرزین.
امیدوارم در ادامه، کیاییِ بازیگر به بلایِ فرزینِ خواننده دچار نشود.اکثر بازیگران سریال نیز عینا شبیه به همیشهشان هستند. در این میان دو زوج سینمایی یعنی رویا تیموریان- مسعود رایگان و افسای چهره آزاد-شاهرخ فروتنیان جزو تیم بازیگری هستند که اولین زوج نام برده در داستانِ فیلم، خواهر و برادرند.در این میان پرویز پرستویی از باقی، بیشتر و بهتر به چشم می آید بخصوص بخاطر گریم و لباسش.
او کاراکتر نسبتا متفاوتی در فیلمنامه دارد اما مگر نگاه و صدای به جا مانده از حاج کاظمِ آژانس شیشهای میگذارد او تمام و کمال یک فریبرز صبوری باشد.به نظر میآید که سبک بازی پرویز پرستویی را میتوان به دو لحنِ کمدی و جدی تقسیم کرد؛ او به وقت جدی بودن یکجور و به محض کمدین شدن، یکجور است و از این دو حالت خارج نیست.
به عبارت بهتر او یا همان کاراکتر رضا مثقالی معروف به رضا مارمولک است یا پدر لیلا در سریال خاک سرخ و لاغیر. در هر صورت بازی او جذابیت های خاص خودش را دارد البته تا وقتی وارد دایره ابتذال و مطربی نشده است؛ خطایی بس بزرگ برای یک بازیگر باسابقه.
خلاصه اینکه با دیدن جمعی از بازیگران مطرح، فورا انتظارات عجیبی پیدا نکرده و فکر نکنید خبری شده است. در واقع خبرهای خوب مال وقتی ست که این حجم از بازیگران در کیفیت کار موثر باشند. در مطالب بعدی حتما میزان کیفیت بازیگری ها بررسی میشود.ماجرای سریال بر محور شخصیت اصلی یعنی فریبرز صبوری میچرخد؛ یک پلیس-کاراگاه با گریم آل پاچینویی.
او متعلق به خاندانِ طول و طویل صبوریها است که فریده با بازیِ خوب رویا تیموریان تکخواهرِ او و فرید (مسعود رایگان) و فرهاد(مهدی پاکدل) برادرانش هستند. اینطور که به نظر میآید همگی به سبک سریال قدیمیترِ همسایهها، در یک ساختمان واحد زندگی میکنند که خب این ایده کار تصویربرداری را راحتتر کرده است. اگرچه همچنان مشکلات وجود دارند.
در یکی از صحنهها وقتی خارجی-روز است، دایی و مادر به پاسگاه پلیس و به سراغ پسرِ هرزهی خانواده یعنی آرمان میروند اما وقتی به خانه میرسند صحنه خارجی- شب است. مگر چقدر طول کشیده؟! این موضوع در کنار اجرای بدِ فرار پر از معطلی پرویز و رفقایش از دست پلیس، نشان از دقتِ نه چندان کافیِ منشی صحنه، کارگردان و دیگر عوامل دارد. پرویز و دیگر خلافکارها صدای آژیر پلیس را به وضوح میشنوند اما گویا نیاز دارند پسربچه بیاید درِ ماشین را باز کند و به آنها بگوید «پلیس اومده» تا از جایشان جُم بخورند.
فرارشان در قابهای بسته شلخته نیز بر این امر بیفزایید. این نوع پرداخت، اجراهایی سست و نه چندان قوی را در مبحث دزد و پلیسی سریال خبر میدهد.سریالی که تم اصلیاش روی همین موضوعات بنا شده است و امیدوارم روال کارش همچون سریالهای نهنگ آبی یا مانکن به خزعبلات نکشد. از طرفی آنچه اهمیت دارد وجود “حداقل” عطفهایی است که در فیلمنامه جاسازی شدهاند و میتوانند عامل محرکهای برای دیدنِ ادامهی سریال باشند. به هر حال بحث تقابل و جدایی یک پدر و پسر میتواند کلیشهای باشد که از رونق نمیافتد.
تنها عامل جذابیت سریال تا به اینجای کارش نیز همین حسهای تردید، ترس و تقابل میان یک پدرِ منتظر و غمگین و یک پسرِ رم کرده اما ظاهرا کمی احساسی و شکننده است. البته باز هم متاسفانه خبری از جزئیات در این بین نیست و بخشی از احساسات پدرانه فریبرز صرفا روی وایت بورد نوشته میشود و حس انتظارش در این پا و اون پا کردن و نگاه کردن چندباره به ساعت دیواری خلاصه میشود.
فیلم سینمایی
ما با مصادیق تصویری قابل توجهی روبرو نیستیم.مدت زمان سریال هم گناه مانند اکثر سریال های ایرانی، با سوار شدن و پیاده شدن از ماشین یا رفتن از این سرِ اتاق به آن سرِ اتاق پر میشود اما صرفِ پرداخت به جزییات تصویری نمیشود و چه حیف. حتی فلش بک ها نیز فارغ از جذابیت و جزییات هستند و بدترین بازی نیز به جوانی پروز پرستویی (که توسط پسرش انجام شده) تعلق دارد. به قدری این بازگشت به گذشته ها بد هستند که پیش خودمان می گوییم کاش کارگردان، تصویرسازی عشق سابق لیلی و فریبرز را به تخیلات خودمان میسپرد.بارها برای همگی ما ثابت شده که حضور بازیگران مطرح ابدا نمیتواند بدون وجود فیلمنامهای خوب، اثری را نجات دهد. مصطفی کیایی
هنوز نمیتوان درباره این سریال نظر قطعی داد که کار به کجا میانجامد اما هماکنون که در حال نوشتنِ این مطلب هستم میتوانم تمامی کاراکترها را در یک خط توصیف کنم تا به تکبعدی بودنشان پی ببریم. پرویز (حبیب رضایی) خلافکاری بوده که برادر زنِ فریبرز است رضایی برای بار چندم با پرستویی همبازی می شود و امیدوارم این سریال قدمی اگر رو به جلو نبود حداقل مایل ها از این انتظار ما دور نباشد.