۱۰ دوست داشتنی؛ جذاب ترین و سرگرم کننده ترین فیلم های تاریخ سینما [قسمت دوم]
یکی از ویژگی های دوست داشتنی سینما ارزش سرگرم کننده بودن صرف آن است. قرار نیست هر فیلمی که در صنعت سینما ساخته می شود معنای عمیقی داشته باشد یا مسیر زندگی شما را تغییر دهد. در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با فیلم هایی آشنا کنیم که تماشای آنان لذت بخش و سرگرم کننده است. یک فیلم سرگرم کننده می توانند در ژانرهای مختلفی باشد؛ از کمدی های تاریک تا تریلرهای جنایی ساده.
تمامی این فیلم ها علیرغم تفاوت های ژانری و داستانی خود در یک مورد اشتراک دارند و آن هم این است که بسیار سرگرم کننده بوده و بارها و بارها می توان آن ها را تماشا کرد و لذت برد. این سرگرم کننده بودن می تواند به دلایل متعددی باشد: دیالوگ های جذاب، شخصیت های بیاد ماندنی یا داستان جذاب و سرگرم کننده و یا همه آن ها. این شما و این هم ۱۰ مورد از دوست داشتنی ترین و سرگرم کننده ترین فیلم های تاریخ سینما. قسمت اول این مطلب را از طریق این لینک مطالعه نمایید.
۵- حرامزاده های بی شرف (۲۰۰۹)
بدون شک هر کسی که بخواهد فهرستی از سرگرم کننده ترین فیلم های تاریخ سینما بسازد باید دستکم یکی از فیلم های کوئنتین تارانتینو را در آن قرار دهد. در این مطلب ما یکی از تراوشات ذهنی هوشمندانه و شاهکارهای این کارگردان صاحب سبک را انتخاب کرده ایم: کمدی تاریک و تاریخی «حرامزاده های بی شرف » (Inglourious Basterds). در دهه ای پر از فیلم هایی که روی جنگ و تروریسم تمرکز کرده بودند، کوئنتین تارانتینو تصمیم گرفت به سراغ سبکی قدیمی برود و یک فیلم سرگرم کننده، انتقادی و بسیار پرهیجان با بن مایه «چه می شد اگر؟» در مورد جنگ جهانی دوم بسازد که می توان آن را ادای احترامی به فیلم های با داستان مربوط به ماموریت های خطرناک خرابکارانه در طول جنگ جهانی دوم مانند «دوازده مرد خبیث» (The Dirty Dozen) اثر رابرت آلدریچ و «قهرمانان کلی» (Kelly’s Heroes) ساخته برایان جی هاتن و اندرو کارمن دانست که از فیلم های محبوب تارانتینو در دوران نوجوانی اش به شمار می آمدند.
بیشتر بخوانید: ۱۵ فیلم حماسی برتر و دیدنی تاریخ سینما که باید حتماً ببینید [قسمت اول]
فیلم سرگرم کننده و بسیار جذاب «حرامزاده های بی شرف» ترکیبی هماهنگ و بی نقص از سبک منحصر بفرد فیلم سازی تارانتینو و عناصر دیگر است که می توان دیالوگ ها و شوخ طبعی های خاص دیگر آثار این کارگردان نابغه را در آن دید که یکی از بهترین آثار این کارگردان بوده و همه را به یاد شاهکار دیگر او با عنوان «داستان های عامه پسند» (Pulp Fiction) می اندازد. برد پیت مانند همیشه عالی است و در فیلم تارانتینو نقش رهبر جنوبی بربر و بیرحم گروهی از سربازان یهودی-آمریکایی را بر عهده دارد که تصمیم گرفته اند تا جایی که می توانند افسران جنایتکار نازی را کشته و در نهایت به آدولف هیتلر برسند. لهجه خاص او در تمام طول فیلم ثابت است و تغییری هرچند کوچک در آن دیده نمی شود، حتی در صحنه ای که قصد دارد خود را به عنوان یک ایتالیایی مادرزاد جا بزند.
بازی ملانی لوران نیز بسیار لذت بخش است. این بازیگر فرانسوی به خوبی وزن و تاثیر موجود در گذشته شخصیت خود را درک کرده و برای ارائه باورپذیر و تاثیرگذار نقش خود نهایت تعهد را به نمایش می گذارد به نحوی که مخاطب به خوبی باور می کند که وی تمام این سال ها برای گرفتن انتقام برنامه ریزی کرده است. اما بهترین و هیجان انگیزترین بخش داستان فیلم مربوط به یک افسر بی رحم اس ا س با نام هانس لاندا است که نقش او را با مهارتی مثال زدنی و فراموش نشدنی، کریستوف والتز آلمانی بازی می کند. بازی بی بدیل و ماندگار والتز در نقش یک افسر بی احساس و بیرحم از یک طرف مسحور کننده و از طرف دیگر چندش آور است.
کاریزمایی غیرقابل توصیف در مورد این شخصیت وجود دارد، کاریزمایی که باعث می شود این شخصیت را دوست داشته باشید اما همزمان به دلیل همین علاقه به او احساس گناه کنید، زیرا هر چه نباشد او یک افسر نازی بیرحم و قاتل است که بسیاری را به کام مرگ می فرستد. کریستف والتز سهم زیادی در جذابیت و دوست داشتنی بودن این شخصیت دارد و هیچگاه نمی گذارد که حس یک شخصیت منفی شرور اما موثر از هانس لاندا فاصله بگیرد. در کل، فیلم سرگرم کننده «حرامزاده های بی شرف» از همان سبک داستان پردازی و روایی مخصوص تارانتینو در نهایت زیبایی و کمال سود می برد که خیلی زود شما را به خود جذب کرده و از تماشای آن لذت خواهید برد.
بیشتر بخوانید: ۱۰ مورد از بهترین فیلم های سال ۲۰۱۸ تاکنون که شاید ندیده باشید [قسمت دوم]
۴- موجود (۱۹۸۲)
جان کارپنتر را امروزه بیشتر به خاطر توانایی اش در ساخت فیلم های تا حد ممکن کم هزینه اما دوست داشتنی و کالت کلاسیک می شناسند؛ فیلم هایی مانند «کریستین»، «آن ها زنده اند»، «مخمصه بزرگ در چین کوچک» و «مه». اما در سال ۱۹۸۷، کارپنتر یک فیلم ماندگار را نویسندگی و کارگردانی کرد؛ «هالووین»، فیلمی که ظهور سبک اسلشر را در ژانر ترسناک باعث شد، فیلمی که در قبال بودجه ۳۰۰٫۰۰۰ دلاری اش بیش از ۸۰ میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشت. این موفقیت باعث شد که کارپنتر امکان کارگردانی پروژه های بزرگتری را داشته باشد و در سال ۱۹۸۲ بود که او اولین و متاسفانه آخرین فیلم استودیویی خود را بر اساس رمانی به نام «چه کسی به آنجا می رود؟» (Who Goes There?) ساخت، فیلمی که در پایان به یکی از ترسناک ترین، حال بهمزن ترین، خشن ترین و نهیلیستی ترین فیلم های ژانر وحشت شناخته می شود: فیلم ترسناک علمی تخیلی کلاسیک «موجود» (The Thing).
جلوه های ویژه کاربردی راب بوتین در این فیلم به خوبی عمل کرده و حتی امروز نیز قابل قبول هستند. تمامی نمایش های ارائه شده از شخصیت موجود مرگبار فیلم به زیبایی و به شکلی منحصربفرد به تصویر کشیده می شود که ترسی بسیار شدید را در بیننده ایجاد می کند. در مورد فضای فیلم نیز می توان چیزهای زیادی گفت که با آهنگ شیطانی و ترسناک انیو موریکونه بیش از پیش حس وحشت را منتقل می کند. موسیقی متن فیلم به خوبی فضای حاکم بر داستان را منتقل کرده و لحظه ای این فضای خوفناک را ترک نمی کند. در وجود تمام شخصیت ها می توان حس پارانویا، درماندگی، عدم اعتماد به اطرافیان، وحشت و جداافتادگی از تمدن را به وضوح مشاهده کرد.
کرت راسل در یکی از نقش هایی که آینده او را ساخت نقش اصلی فیلم را بازی می کند، مردی به نام آر جی مک ریدی که همراه با گروه خود با موجودی فرا زمینی و بسیار ترسناک روبرو می شوند، بازی هیچکدام از شخصیت ها به رهبری راسل به ورطه کلیشه و تکرار نمی افتد. تمامی این شخصیت ها طوری به تصویر کشیده می شوند که انگار به صورت واقعی در چنین مخمصه ای گرفتار شده و با آن روبر می شوند. چیزی که «موجود» را به یک فیلم سرگرم کننده و هیجان انگیز تبدیل می کند تعلیق مداوم و بی پایانی است که شما را در تمام طول فیلم روی لبه صندلی تان نگه می دارد. همه مظنون هستند و «موجود» در هر لحظه ای می تواند ظاهر شده و یکی را به کام مرگی بکشد که او را به طعمه ای برای کشتن دیگران تبدیل می کند. فیلم سرگرم کننده و حقیقتاً ترسناک «موجود» یکی از معدود فیلم های ژانر وحشت است که هیچگاه برای ترساندن مخاطب و شخصیت ها از عناصر تکراری استفاده نمی کند به طوری که بارها و بارها تماشای آن برای شما ترسناک و البته سرگرم کننده است.
۳- پنجه طلایی (۱۹۶۴)
اگر از طرفداران مجموعه فیلم های جیمز باند بپرسید که بهترین بازیگر نقش باند چه کسی بوده بسیاری خواهند گفت، شان کانری. او همان مامور ۰۰۷ اورجینال بود و بنیان دوست داشتنی این شخصیت را بنا نهاد، نمونه اولیه ای که تمامی بازیگران بعدی این نقش دستکم یکی از ویژگی های او را مورد استفاده قرار داده و از آن الهام گرفته اند. انگار شان کانری برای ایفای نقش جیمز باند زاده شده بود و این نقش برای همیشه با شان کانری باقی ماند. اگر بار دیگر بپرسید که بهترین قسمت از مجموعه جیمز باند کدام بوده بسیاری خواهند گفت: «پنجه طلایی» (Goldfinger) و البته دلیل خوبی نیز برای این ادعا وجود دارد.
در این فیلم هر آن چیزی که باعث جذابیت و به یاد ماندنی شدن شخصیت جیمز باند می شود موجود است: سبک معرفی بازیگران و موسیقی متن، شخصیت شرور و باهوش فیلم، سردسته جذاب تبهکاران با کلاه لبه دار، انواعی از زنان زیبا و دلفریب، اقلام و گجت های کمکی فراوان و البته شان کانری در نقش جیمز باند. این فیلم حتی دیالوگ های داشت که برای همیشه ماندگار شده و وارد فرهنگ عامه گردید. فیلم سرگرم کننده «پنجه طلایی» یک تریلر جاسوسی خوش ساخت است که به خاطر سبک خاصش در طراحی لباس و دکور در تاریخ سینما جاودانه شد و کمتر فیلم دیگری در این فرانچایز توانست به کیفیت آن نزدیک شود.
بیشتر بخوانید: ۱۰ فیلم تماشایی و برتر سینمای کره جنوبی که هالیوود به آن ها حسادت می کند
۲- لبوفسکی بزرگ (۱۹۹۸)
فیلم های برادران کوئن در اصل خود دو چیز را به تصویر می کشند: عناصری از سبک فیلم های نوآر و شوخی های عجیب و غریب. اولین فیلم آن ها با عنوان «خون ساده» (Blood Simpl) یک تریلر جنایی به سبک هیچکاک بود که تاکنون در میان آثار این دو برادر به عنوان اثری متفاوت باقی مانده است. فیلم بعدی آن ها، «بزرگ کردن آریزونا» (Raising Arizona) داستان دیگری در مورد ارتکاب ناموفق جرم بود اما از لحاظ مضمون تفاوت بسیاری با اولین اثر آن ها داشت: کمدی عجیب و غریب. اگر چه این فیلم نیز مانند فیلم اول این دو برادر فیلمی قوی شناخته می شود اما هر یک به دلایلی متفاوت جزو بهترین آثار آنان به شمار می آیند. این دو به استفاده از مضامین متفاوت دو فیلم اول خود در تمام دوران فعالیت فیلمسازی شان ادامه دادند اما تنها یک فیلم توسط این دو برادر ساخته شده که عناصری از هر دو فیلم اول را در خود داشت و آن هم «لبوفسکی بزرگ» (The Big Lebowski) بود.
جوئل و اتان کوئن از شوخی و سبک انتقادی خاص خود برای حمله کردن به عناصر ثابت ژانر نوآر به منظور ساخت یک داستان ترسناک در مورد اشتباه گرفتن اشخاص و گم شدن یک دختر استفاده کردند. جف بریجز در این فیلم نقش شخصیت «دود» را بازی می کند، یک بازنده دوست داشتنی که همیشه دوست دارد بولینگ بازی کند هر چند هیچوقت او را در حال انجام این کار نمی بینیم. از علاقه ای مفرط دیگر او به نوشیدن مشروبات روسی و دود کردن مقداری ماریجوانا می توان اشاره کرد. او به یکباره از سبک زندگی صلح آمیز و بدون دردسرش تخطی می کند و این کار اوضاع بسیار پیچیده ای را برای او رقم می زند. جذاب ترین و سرگرم کننده ترین جنبه این فیلم بازی بی نقص جف بریجز است.
او چنان خونسرد و بی تفاوت است که هیچگاه برای رمزگشایی از مخصمه ای که در آن گرفتار شده از جایش بلند نمی شود و شخصیت او ننگی برای آن کارآگاهان خصوصی است که سال ها همفری بوگارت با ایفای نقش آن ها مخاطبان را سرگرم کرده و خود را به شهرت و ثروتی غیرقابل توصیف رساند. در تمامی آن فیلم های رازآلود سیاه و سفید به شخصیت های اصلی نگاه می کردیم تا رازها و اسرار موجود را کشف کند و همزمان به خود خواهیم گفت: «اوه پسر. از این یکی چطور جان سالم بدر می بره؟!». اما در «لبوفسکی بزرگ» با دیدن شخصیت اصلی از خود خواهیم پرسید: «چطور این پسر به همچین مخمصه ای افتاد، تمام چیزی که اون می خواست یه قالیچه نو بود!». راجر ایبرت، منتقد افسانه ای سینما درباره این فیلم چنین گفت: «لبوفسکی بزرگ در مورد یک ایده است نه یک داستان».
۱- مهاجمان صندوق گمشده (۱۹۸۱)
استیون اسپیلبرگ با ساخت فیلم هایی مانند «آرواره ها» (Jaws) و «برخورد نزدیک از نوع سوم» (Close Encounters of the Third Kind) در دهه ۱۹۷۰ نشان داد که هم یک داستان سرای بااستعداد است و هم در باکس آفیس معجزه می کند. بدین ترتیب او با اعتماد به نفسی بالا و جاه طلبی بیشتر از گذشته وارد دهه ۱۹۸۰ شد و از خیال خود برای ساخت فیلمی در مجموعه جیمز باند سخن گفت. او در این مورد با بهترین دوستش، جرج لوکاس صحبت کرده و لوکاس پروژه ای بسیار بهتر به او پیشنهاد کرد. این پروژه سینمایی همان فیلم «مهاجمان صندوقچه گمشده» (Raiders of the Lost Ar) بود؛ یک فیلم ماجراجویانه که از همان ابتدا کرد جذابیت خود را به اثبات رسانده و اکنون پس از اتمام سه گانه ای جذاب و فراموش نشدنی، قرار است قسمت چهارم آن نیز ساخته شود.
در ابتدا قرار بود نقش اصلی فیلم (ایندیانا جونز) به تام سلک داده شود اما خیلی زود مشخص شد که تنها بازیگری که می تواند این شخصیت را به عالم سینما بشناساند هریسون فورد است و بس. شاید فورد بازیگری باشد که نمی توان او را در کاراکتری های متفاوت دید و نقش هایش به نحوی تکراری و کلیشه ای هستند اما گسی نمی تواند قدرت ستارگی او را نادیده بگیرد. او شخصیتی مانند استیو مک کویین در آن دوران داشت، هر دو خوش چهره و شیک پوش بودند با شخصیت های زمخت و سرسخت و این ویژگی ها همان چیزهایی بودند که شخصیت ایندیانا جونز به آن ها نیاز داشت. بدین ترتیب این شخصیت ماندگار و جذاب با یک کلاه فدورا، یک خورجین و یک تازیانه ساخته شد و مخاطبان فیلم های ماجراجویانه را شیفته خود ساخت. چیزی که این فیلم را سرگرم کننده می سازد این است که «مهاجمان صندوق گمشده» هیچگاه از ادای احترام به سریال های دهه ۳۰ و ۴۰ که الهام بخش این داستان بودند ابایی ندارد.
بیشتر بخوانید: ۱۰ فیلم طولانی اما بی نقص تاریخ سینما که از تماشای آن ها خسته نخواهید شد [قسمت دوم]
نوشته ۱۰ دوست داشتنی؛ جذاب ترین و سرگرم کننده ترین فیلم های تاریخ سینما [قسمت دوم] اولین بار در روزیاتو پدیدار شد.