نگاهی بر وقایع تاریخی Assassin’s Creed: Odyssey؛ از ترموپیل تا اسپارت
نگاهی بر وقایع تاریخی Assassin's Creed: Odyssey؛ از ترموپیل تا اسپارت
به قلم: محمد کیانی
سالها از زمان عرضه اولین نسخههای سری Assassin's Creed و محبوبیت بالای آنها میگذرد. به سبب عرضه مکرر قسمتهای پشت سر هم، سری Assassin's Creed در حال حاظر بخش زیادی از تاثیرگذاری خود را از دست داده است. هر چند اکنون این سری به طور کلی روزهای خوبی را پشت سر نمیگذارد اما یوبی سافت کماکان در یک مورد عملکردی عالی دارد. این مورد چیزی نیست جز به تصویر کشیدن سرزمینها و وقایع تاریخی گوناگون. هر قسمت از سری AC ما را به سرزمینی جدید برده و بخشی از تاریخ را به تصویر میکشد. این بار در Assassin's Creed: Odyssey قرعه به نام یونان باستان افتاده است که از قضا این بازه زمانی ارتباط تنگاتنگی با تاریخ باستان ما نیز دارد. از این رو بر آن شدیم تا در این مقاله به شرح مختصری از تاریخ یونان و در مواقع لازم ایران در دوره زمانی AC:O بپردازیم. همچنین با توجه به اینکه در یکی از DLC های بازی به اولین هیدن بلید و به احتمال زیاد کشته شدن خشایارشا پرداخته خواهد شد، به این پادشاه نیز میپردازیم.
پرونده: بهترین نسخههای سریبازی ASSASSIN'S CREED
توجه: این مقاله حاوی اسپویلر از داستان Assassin's Creed: Odyssey است.
خشایارشا
خشایارشا چهارمین شاهنشاه هخامنشی و نوه کوروش کبیر و فرزند داریوش بزرگ است. او در 35 سالگی و پس از فوت داریوش به سلطنت رسید. در تاریخ چهره چندان خوبی از خشایارشا به جا نمانده است و نمیتوان وی را در حد پیشینیان خود دانست. در زمان سلطنت او وقایع مختلفی روی داد که مهمترین آنها را میتوان لشکرکشی عظیم وی به یونان دانست. به نظر میرسد که خشیارشا در ابتدا علاقه چندانی به این لشکرکشی نداشته است اما عوامل گوناگون از جمله تحریک یونانیان فراری به دربار ایران و همچنین درخواست درباریان برای جبران ناکامی هایی که در زمان داریوش بزرگ در یونان پیش آمد، وی را راهی این سرزمین کرده است.
بدین ترتیب این شاه در سال ۴۸۰ قبل از میلاد (۵۰ سال پیش از وقایع AC:O ) روانه یونان شد. لشکر خشایارشا را در این زمان سربازانی از تمام ممالک تابعه ایران تغذیه میکردهاند.عده واقعی این لشکر معلوم نیست؛ مورخان یونانی، از جمله هرودوت (وی از بزرگترین تاریخ نگاران یوانان باستان به شمار میرود که بخش مهمی از دانستههای ما از تاریخ ایران و یونان باستان مدیون نوشتههای او است. در اودیسه در مراحل ابتدایی با هرودوت ملاقات میکنیم و او ماجراجوییهای شخصیت اصلی را ضبط میکند. نوشتههای هرودوت درباره کاساندرا به مرور زمان گم میشوند تا سرانجام لیلا حسن آنها را در سال ۲۰۱۸ پیدا میکند) ، حرف از چند میلیون سرباز به میان میآورند که بسیار بعید به نظر میرسد. ظن قوی این است که حدود 200.000 تا 800.000 سرباز خشایارشا را در جنگ با یونان همراهی کردهاند.
نخستین نبرد در تنگه ترموپیل به وقوع پیوست. در این زمان ارتش یونان متشکل از نیروهایی از دولت-شهرهای مختلف آن میشد و عده آن را در حدود ۷۰۰۰ نفر دانستهاند. برای قوت قلب سپاه شایع کرده بودند که این تنها پیش قراول سپاه است و نیروی اصلی پس از آنها خواهد رسید. با این حال یونانیان در اصل منتظر بودند تا اعیاد المپی گذشته و سپس نیروهای خود را اعزام کنند. از این رو تعداد کمی از سربازان خود را برای نبرد فرستاده بودند. در این نبرد یونانیها تنگه ترموپیل را اشغال کرده و راه را بر سپاه ایران بسته بودند. سپاه ایران تا ۴ روز حمله را به تعویق انداخته و در روز پنجم نبرد را شروع کرده است. با وجود رشادتهای ایرانیها، یونانیها به خوبی مقاومت میکردند و به خصوص هوپلیت های سنگین اسلحه اسپارتی مانع پیشرفت دشمن میشدند. نبرد دو روز به همین منوال گذشت تا اینکه یک نفر یونانی به نزد شاه رفته و پیشنهاد داد که سربازان از کوره راهی که به پشت ارتش یونان ختم میشود بروند.
این پیشنهاد پذیرفته شد و بدین ترتیب گارد جاویدان را راهی کردند تا پشت دشمن را بگیرد. پس از رسیدن به مکان مذکور مشخص شد که هزار نفر یونانی در حال پاسبانی از این محل هستند. اینها یونانیهایی غیر از لاسدمونیها (اسپارتیها) بودند و سپاه ایران توانست آن ها را به هزیمت وا دارد. پس از اینکه خبر حمله سپاه ایران از پشت سر به یونانیان رسید، آنها با هم شور کردند که بمانند یا بروند و تشتت آرا در میانشان حاصل شد. هرودوت گوید که در این زمان لئونیداس وقتی دید که اکثریت سپاه تمایلی به مقاومت ندارند آنها راهی کرد و از آن جا که نمی خواست تنگه ترموپیل را به دشمن واگذارد سپاهیانی اندک انتخاب کرده به مقاومت پرداخت.
در نهایت ۳۰۰ اسپارتی که خود لئونیداس (پادشاه اسپارت) آنها را برگزیده بود به همراه 700 نفر از تسپیانها و همچنین اهالی شهر تب ( اینها را بالاجبار و برخلاف میلشان نگه داشتند زیرا گمان میکردند که اهالی تب باطنا طرفدار پارسیها هستند) باقی ماندند. پس از آن طی نبردی که درگرفت یونانیها تماما به جز تعداد انگشت شماری کشته و اهالی تب تلسیم شدند. بعدها پس از جنگ شیری سنگی در اینجا به یاد لئونیداس گذاشته شد ( لازم به ذکر است که در AC:O علاوه بر شخص هرودوت، این شیر سنگی را نیز میبینیم.) پس از این نبرد شاهد پیشروی خشایارشا در خاک یونان و جنگهایی که در دریا و خشکی با یونانیان داشت هستیم. در این جنگها ایرانیان توانستند موفقیت هایی کسب کنند با این حال وقایع آنطور که باید پیش نمیرفت و پس از چندی شاه به آسیا برگشته و مردونیه (داماد داریوش) را با بخشی از سپاه برای به پایان رساندن تسخیر شهرهای یونانی باقی گذاشت. با این حال او نیز نتوانست بهرهمندی چندانی کسب کند و سرانجام نیز بر اثر اصابت تیری کشته شد.
آنچه بر خشیارشا از زمان تا زمان مرگش گذشت به طور کامل روشن نیست. روایاتی هستند که هرودوت ذکر میکند و پارهای از داستانها در تورات آمده یا برخی مورخان دیگر همچون پلوتارک آنها را نوشتهاند اما چون به بحث ما مربوط نیست از آنها گذر کرده و به سراغ ماجرای قتل خشایارشا میرویم.
قتل خشایارشا
در پی ناکامیهایی که خشایارشا در تسخیر یونان داشت، پس از بازگشت از این کشور، جهان گشایی را کنار گذاشته در عیش و عشرت فرو رفت. این امر سبب نارضایتی بزرگان پارس که عادت به کشورگشایی داشتند گردید. در این احوال اردوان رئیس قراولان مخصوص شاه به همره خواجهای به نام مهرداد بر ضد شاه توطئه کرده، شبانگاه وارد خوابگاه او شده و وی را در خواب کشتند (در سری Assassin's Creed قتل خشایارشا به توسط فردی به نام داریوش صورت گرفته است. داریوش اولین دارنده Hidden Blade به شمار میآید). پس از آن اردوان به نزد اردشیر پسر سوم خشایارشا رفته کشته شدن شاه را به او اطلاع داد و آن را بر گردن داریوش پسر بزرگ شاه انداخت. همچنین به اردشیر گفته شد که این اقدام داریوش برای رسیدن به تاج و تخت بوده و جان خودش نیز در خطر است.
از این سخنان اردشیر فریب خورده، به همراه اردوان و چند تن از قراولان به سرای داریوش رفت و او را کشت. در این زمان تاج و تخت به پسر دوم شاه، ویشتاسب، میرسید اما به سبب آنکه او والی باختر بوده و از پایتخت دور بود، اردوان اردشیر را به تخت نشاند تا پس از چندی او را نیز نابود کرده، خود شاه شود. با این حال اردشیر از نقشه وی آگاه شد و او را نابود کرد. لازم به ذکر است که از اردشیر در تاریخ با لقب دراز دست یاد میشود و در شاهنامه نیز نام او بهمن و پسر اسفندیار است. در اودیسه برادر اردشیر (به احتمال زیاد ویشتاسب)، داریوش (قاتل خشایارشا) را به کشتن وی ترغیب میکند و در نتیجه سمی که داریوش به اردشیر به میدهد او کور شده و به یونان فرار میکند.
جنگهای پلوپونزی
پس از اتمام جنگهای ایران و یونان، آتن به سبب لیاقت سردمدارانش از جمله پریکلس ( پریکلس در زمان خود تاثیر زیادی در ترقی آتن داشت. او را در زمان خودش مرد اول آتن می دانستند. در اودیسه نیز پریکلس نقش بسیار مهمی در داستان دارد و سرانجام نیز به دست Cult of Kosmos که از اجداد تمپلارها به حساب میآید و یونان و جنگهای پلوپنزی را نیز کنترل میکند، دزدیده شده و به قتل میرسد. لازم به ذکر است که در واقعیت، پریکلس در اثر طاعونی که در آتن رواج یافت درگذشته است) توانست تا قدرت و استحکامات خود را افزایش داده و پس از عقد اتحادی با بعضی از شهرهای یونان، برای تسخیر مستعمرات ایران در آسیای صغیر اقدام کند. این امر پس از مدتی سبب تشویش سایر دولت شهرهای یونان، از جمله اسپارت، شد. شهرهای متحد آتن در این زمان زیر دستان آن به حساب میرفتند و از این رو بیم آن میرفت که آتنیها بیش از حد قدرتمند شده، اقدام به تسخیر سایر دولت-شهرهای یونانی بکنند. از این رو تعدادی از این دولتشهرها بر ضد آتن متحد شدند و آتن نیز متحدان خود را جمع کرد؛ بدین صورت که تمام شبه جزیره پلوپونز و یونان مرکزی تحت ریاست اسپارت در آمد و جزایر دریای اژه و سواحل آن زیر پرچم آتن قرار گرفت.
بدین ترتیب جنگهای پلوپونزی آغاز شده و به مدت ۲۷ سال (از ۴۳۱ تا ۴۰۴ ق.م) به طول انجامید و نه تنها به خاک یونان محدود نشد، بلکه تمام جزایر و همسایگان یونان را نیز درگیر کرد. در زمان شروع این جنگها، والیان ایران در آسیای صغیر، به خصوص تیسافرن، توانستند تا از اوضاع استفاده کرده و آتش جنگ را میان یونانیان داغ نگه دارند. پس شروع جنگ، اسپارتیها سفرای مختلفی را برای درخواست پول و کمک به دربار ایران فرستادند اما نتیجه درستی حاصل نشد. از این رو در سال هفتم جنگ اردشیر سفیری را به اسپارت فرستاد تا اسپارتیها افراد مورد اعتماد خود را به همراه او به دربار آورده و خواستههایشان را بیان کنند. با این حال در راه برگشت خبر فوت اردشیر به سفیر رسید و سفیر مذبور به تنهایی بازگشت. بعد از اردشیر در مدت کوتاهی خشایارشای دوم و سغدیان به تخت نشستند و پس از این دو داریوش دوم (اخس) پادشاهی را به دست گرفت. در زمان داریوش جنگ مابین آتن و اسپارت با شدت هر چه تمام تر ادامه داشت و هرکدام از طرفین مایل بودند که نظر شاهشنشاهی را به خود جلب کرده و از آن طلب کمک کنند. در این موقع تیسافرن، والی لیدیه، صلاح کار را در تضعیف طرفین دید. توضیح آنکه سعی داشت تا جای ممکن به هیچکدام از طرفین کمک نکند تا زمانی که یکی بر دیگری غالب شود؛ در این زمان به مغلوب کمک رسانده تا قوی شود و پس از آن کمک را قطع کرده تا جنگ به درازا بیانجامد.
این سیاست تیسافرن از آن رو بود که می خواست دول یونانی را به خود مشغول کرده، از تعدی آنها به خاک ایران جلوگیری کند. در این زمان در یونان بهرهمندی با آتن بود؛ بدین جهت دربار ایران پیمانی اتحادی با اسپارتیها بست. با بسته شدن این اتحاد اسپارتیها توانستند پیشرفت های قابل توجهی داشته باشند و بدین ترتیب آتن در موضع ضعف قرار گرفت. از این رو آتنیها تصمیم گرفتند از طریق فردی آلسیبیاد نام تمایل تیسافرن را به خود جلب کنند که در نهایت در این امر ناکام ماندند. لازم به ذکر است که پس از قوی شدن اسپارت، تیسافرن بودجه روزانه سربازان را نصف کرد. پس از مدتی بهانه کرده، پول را نامنظم میپرداخت و در نهایت نیز صراحتا از پرداخت پول سر باز زد. پس از این زمان روابط ایران و اسپارت تا حدودی کدر گشت اما باز تیسافرن صلاح را بر آن دید که به اتحاد با اسپارت ادامه دهد و به همین جهت معاهده دیگری به امضای طرفین رسید. علاوه بر پول، وعده کمک بحریه ایران برای غلبه بر آتن نیز داده شد. با این حال تیسافرن کماکان کاملا به معاهدات خود عمل نمیکرد و اسپارت را بازی میداد. از این رو پس از کم شدن دوباره جیره، سربازان اسپارتی سر به شورش گذاشتند اما فرناباذ، والی دیگر ایران در آسیای صغیر، از آنها دلجویی کرد. پس از مدتی کشتیهایی که تیسافرن وعده آنها را به اسپارت میداد رسیدند. اما بر خلاف انتظار طرفین این کشتیها وارد جنگ نشده و به زودی بازگشتند.
پس از این آتن توانست در جنگی بر اسپارت پیروز شود که این امر سبب شعف بسیار زیاد آتنیها شد زیرا مدتها بود فتحی نداشته بودند. بعد از این جنگ والیان ایران اوضاع را دشوار دیده، باز به حمایت از اسپارت پرداختند. سپس طی مدتی ضد و خوردهای مختلفی مابین طرفین رخ داد و در نهایت آتنیها و اسپارتیها تصمیم گرفتند سفرایی به دربار ایران بفرستند. در طی راه این سفرا به کوروش فرزند شاه بر خورد کردند (این کوروش در تاریخ ملقب به کوروش کوچک است. پس از مرگ داریوش دوم وی در تلاش بود تا تخت شاهی را به دست آورد اما نتوانست و کشته شد) که در این زمان والی تمام آسیای صغیر به جز قلمرو تیسافرن و فرناباذ شده بود. وی سفرا را از رفتن به دربار منصرف کرده خود اختیارات امور را به دست گرفت. وی برخلاف تیسافرن سیاست مستقیم در پیش گرفته حمایت کامل خود از اسپارت را اعلام کرد.
چنین به نظر می آید که یکی از دلایل حمایت مستقیم از اسپارت توسط کوروش، تمایل او به نزدیک شدن به یونانیها برای تشکیل سپاه بوده است و مابین آتن و اسپارت، دومی با خیالات او هم خوانی بیشتری داشته است. به طور خلاصه، اسپارت با حمایت کوروش توانست در دریا شکست سختی به آتن بدهد و از این رو آتن در اوضاع بسیار سختی واقع شد. با این حال آتنیها نمیخواستند تسلیم شوند. مقاومت آتن چند ماه ادامه داشت اما به سبب کمبود آذوقه در آخر مجبور به تسلیم و خراب کردن دیوارهای آتن شدند. بدین ترتیب جنگ های پلوپنزی به اتمام رسید و آتنی که بارها نجات بخش یونان بود و تصمیم بر تشکیل یک دولت دریایی قدرتنمد داشت، به همراه متحدانش از پای در آمد. باید در نظر داشت که بدون پول ایران پیروزی اسپارت ممکن نبود و ایران عملا هر آنچه آتن از زمان خشایارشا اول برعلیه شاهنشاهی کرده بود، به دست لاسدمونیها تلافی کرد.
پرونده: بهترین نسخههای سریبازی ASSASSIN'S CREED
این بود خلاصه وقایع تاریخی که در Assassin's Creed: Odyssey شاهد آن هستیم. آنچه که ذکر شد برگرفته از کتاب تاریخ ایران باستان نوشته مشیرالدوله پیرنیا بود که با قیاس بین منابع معتبر مختلف تاریخ ایران باستان را در چند جلد جمع آوری کرده است. امیدواریم که از خواندن این مقاله لذت برده باشید.