با وجود سریال های تلویزیونی متعدد در این روزها که عصر طلایی تلویزیون را رقم زده است، به نظر می رسد که بخش اصلی تمرکز مخاطبان روی پایان اپیزودها یا هر فصل از سریال متمرکز است. اتفاقات بزرگ و پیچش های داستانی معمولاً تا لحظات پایانی یک فصل از سریال رخ نمی دهند و آنجاست که مخاطبان هاج و واج باید یک یا دو سال دیگر منتظر باشند تا ببینند چه اتفاقی افتاده و از ابهامات ایجاد شده در لحظات آخر فصل گذشته سریال سر در بیاورند.
سریال خوب اما سریالی است که همه اتفاقات خوب یا شوکه کننده را به انتهای فصل موکول نمی کند و در طول هر فصل اتفاقات و پیچش های داستانی متعددی را به تصویر می کشد. در این گونه سریال ها نیز در انتهای هر اپیزود صحنه ها و اتفاقاتی وجود دارد که با ترس و وحشت ناشی از خود، بیننده را تکان داده و به اندازه اتفاقات شوکه کننده پایان فصول سریال های دیگر برابری می کنند. در ادامه این مطلب می خواهیم شما را با شوکه کننده ترین و تکان دهنده ترین سکانس های پایانی اپیزودهای سریالی تاریخ آشنا کنیم.
هشدار اسپویل: پیش از مطالعه مطلب بابت این که به ناچار بخشی از داستان سریال را اسپویل می کنیم از شما خواننده عزیز عذرخواهی می کنیم.
۱۰- مردگان متحرک- فصل سوم اپیزود «قاتلی از درون»
شاید به یاد آوردن این صحنه برای کسانی که طرفدار سریال این روزها افول کرده «مردگان متحرک» (The Walking Dead) کمی دشوار باشد اما روزگاری بود که این سریال بسیار هیجان انگیز و دوست داشتنی پیش می رفت. در نیمه راه فصل سوم این سریال، اتفاقات تکان دهنده و هیجان انگیزی رخ می داد که دیگر هیچگاه شاهد صحنه هایی مشابه در فصول بعدی آن نبودیم. این فصل و زمان از سریال از آن موارد نادری بود که مخاطب حس می کرد هر اتفاقی ممکن است رخ بدهد و امکان داشت هر لحظه یکی از شخصیت های اصلی داستان به شکلی دردناک و غیرقابل باور کشته شود. با این وجود کمتر کسی انتظار مرگ لوری را می کشید.
در آن زمان او سومین شخصیت اصلی سریال از لحاظ اعتبار بود و از همه مهم تر این که همسر باردار ریک، شخصیت اصلی و قهرمان دوست داشتنی سریال بوده و انتظار نمی رفت از داستان حذف شود. اگر هم کسی مرگ او را پیش بینی می کرد، انتظار داشت که این اتفاق در انتهای فصل رخ دهد نه در نیمه های راه فصل سوم. اما این اتفاق رخ نداد و لوری در اپیزود چهارم از فصل سوم با عنوان «قاتلی از درون» (Killer Within) با یک اتفاق شوکه کننده کشته شد. او به خاطر یک سزارین اورژانسی که توسط مگی درمانده و درست در مقابل چشم های پسر سیزده ساله اش انجام شد جانش را از دست داد.
لحظات پایانی این اپیزود که شامل فرو پاشیدن جسمی و روحی شخصیت ریک بود بدون شک از ماندگارترین سکانس های تلویزیون است. به عنوان یکی از طرفداران این سریال (البته ۴ فصل اول) این سکانس را ده ها بار تماشا کردم و علیرغم تکان دهنده بودن واکنش ریک اما بازی اندرو لینکلن را ستودم. صحنه فراموش نشدنی بود و عدم باور مرگ لوری و تاثیر ویرانگر آن روی ریک را می شد به وضوح در حرکات او دید.
بیشتر بخوانید: ۸ سکانس دردناک فیلمهای سینمایی که بسیاری جرأت تماشای آنها را ندارند
۹- شنود- فصل دوم اپیزود «تمام مقدمه»
اگر چه فصل دوم سریال «شنود» (The Wire) هیچگاه به اندازه دیگر فصول این شاهکار تلویزیونی مورد استقبال مخاطبان قرار نگرفت اما به همین شکل نیز بسیار بهتر و دیدنی تر از دیگر سریال های معاصر خود بود. کمتر سریالی توانستند کاری که سریال «شنود» در این فصل کرد را انجام دهند؛ کشتن بی مقدمه و ناگهانی یکی از شخصیت های اصلی سریال در اپیزود ششم فصل دوم با عنوان «تمام مقدمه» (All Prologue). البته شخصیت اصلی خواندن دی آنجلو کمی کم لطفی در حق این شخصیت است: در تمام فصل اول سریال او شخصیت اصلی داستان بود، دستکم در میان شخصیت های منفی و خلافکار آن. او شخصیتی بود که مخاطبان با او ارتباط برقرار کرده بودند و حتی او را دوست داشتند.
او یکی از معدود شخصیت هایی بود که به دنبال راهی بهتر از آنچه که وجود داشت بود. در فصل دوم نیز هنوز خیلی از مخاطبان سریال امیدوار بودند که دی آنجلو مسیر زندگی خود را تغییر داده و از دنیای خلافکاران فاصله بگیرد، از زندان بیرون آمده و شادی واقعی را به چشم ببیند. اما در صحنه ای تکان دهنده و باورنکردنی، دی آنجلو توسط یک هم سلولی که توسط پسرعمویش اجیر شده خفه می شود و مرگ او را با موفقیت، خودکشی جلوه می دهد. در پایان این اپیزود مشخص شد که عاملان قتل دی آنجلو بدون هیچ اتهامی راه شرورانه خود را ادامه خواهند داد. هیچ عدالتی برای دی آنجلو بارکسدیل بیچاره وجود نداشت که در دنیای درون سریال «شنود» چیز غیرعادی و بی سابقه ای نبود.
۸- آقای ربات- اپیزود ششم فصل سوم
فصل سوم سریال «آقای ربات» (Mr. Robot) نمونه بی نقص یک سریال در اوج بود که با اتفاقات غیرمنتظره هفته ای پس از هفته دیگر در هر اپیزود، مخاطبان را به رگبار پیچش های داستانی و اتفاقات شوکه کننده گرفته بود. اما مایه تأسف است که بعد از عملکرد نه چندان خوب فصل دوم سریال، کمتر کسی فصل نهایی این سریال را تماشا کرد و از سکانس های شوکه کننده آن لذت برد. شوکه کننده ترین و باور نکردنی ترین اتفاقی که در فصل سوم رخ می دهد در پایان اپیزود ششم با عنوان «eps3.5_kill-process.inc» است که البته تنها یکی از اتفاقات شوکه کننده در این اپیزود تماشایی است. در این سکانس فراموش نشدنی، الیوت تماشاگر انفجار و فرو ریختن ۷۱ ساختمان کمپانی E-Corp است که مرگ هزاران انسان بیگناه را در پی دارد.
این اتفاق، لحظه ای ویرانگر برای مخاطب و شخصیت اصلی داستان است. تلاش های الیوت برای ممانعت از این اتفاق با شکست مواجه می شود و البته شخصیت آنجلا نیز در طرف مقابل احساس شکست می کند زیرا متوجه می شود که تنها یکی از ساختمان های تخلیه شده را منفجر کرده و نه تمامی ۷۱ ساختمان را. علاوه بر این، در این صحنه مشخص می شود که وایت رُز شخصیت منفی اصلی داستان است. در این سکانس است که مخاطب در می یابد الیوت، دوم، دارلن، آنجلا و حتی خود آقای ربات عروسکهایی در دست وایت رُز بوده و در تمامی این مدت بدون این که خود بدانند پیاده نظام بازی شطرنج او بوده اند.
بیشتر بخوانید: ۷ سریال انیمه دیدنی برای کسانی که چیزی در مورد این ژانر نمی دانند
۷- چگونه با مادرتان آشنا شدم- اپیزود «خبرهای بد»
این روزها دیگر کشتن ناگهانی یکی از شخصیت های فرعی سریال های تلویزیونی امری عادی است و کسی را شوکه نمی کند. اما رخ دادن چنین اتفاقی در سریالی که بسیار رمانتیک و بدور از اتفاقات مرگبار است مخاطب را به یکباره در بهت و حیرت فرو می برد. ماجرای اپیزود سیزدهم فصل ششم سریال «چگونه با مادرتان آشنا شدم» (How I Met Your Mother) در مورد تلاش های لیلی و مارشال برای بچه دار شدن است و در تمام اپیزود می توان تنش و هیجان را حس کرد.
حتی بدون توجه به زمان نمایش داده شده در این اپیزود نیز می توان حدس زد که بزودی واقعیتی باورنکردنی و شوکه کننده فاش خواهد شد. همه بر این باورند که این واقعیت این خواهد بود که لیلی بالاخره باردار شده است. اما در لحظات پایانی همه چیز رنگ دیگری به خود می گیرد و لیلی با این خبر باور نکردنی به سراغ مارشال می آید مبنی بر این که پدر او که حامی اصلی او بود در اثر حمله قلبی درگذشته است.
۶- توین پیکس- اپیزود «دل های تنها»
تا اپیزود هفتم فصل دوم سریال «توین پیکس» (Twin Peaks) آن قدر شخصیت های داستان و رمز و رازهای آنان زیاد شده بود که بسیاری راز اولیه ای که باعث شروع ماجراهای سریال شده بود را فراموش کرده بودند: چه کسی لارا پالمر را کشته است. در این اپیزود با عنوان «دل های تنها» (Lonely Souls) با به تصویر کشیده شدن یکی از فراموش نشدنی ترین و ترسناک ترین صحنه های قتل در تاریخ تلویزیون، مخاطب با قاتل لارا پالمر روبرو می شود.
این سکانس در سال ۱۹۹۰ مخاطبان را دچار وحشت کرد و هنوز هم تماشای آن تکان دهنده است. اگر چه این اپیزود توسط منتقدان و مخاطبان تحسین شد اما می توان همین اپیزود دیدنی را عامل به اتمام رسیدن سریال دانست. تعداد مخاطبان سریال که تا این اپیزود رفته رفته در حال افزایش بود، بعد از حل شدن پرونده قتل لارا پالمر از نو رو به کاهش گذاشت و کیفیت سریال نیز دیگر هیچگاه مانند قبل نشد. بدین ترتیب نیمه دوم فصل دوم بی هیچ هدفی دنبال می شد و تنها در پایان بود که بار دیگر به فرم دیدنی و جذاب گذشته خود بازگشت اما دیگر خیلی دیر شده بود.
قسمت دوم این مطلب را از طریق این لینک مطالعه نمایید.
بیشتر بخوانید: ۵ مورد از بهترین سکانسهایی که نبوغ آل پاچینو را در دنیای بازیگری نشان میدهند
نوشته ۱۰ سکانس شوکه کننده و ویرانگر تاریخ تلویزیون که کسی انتظار آن ها را نداشت [قسمت اول] اولین بار در روزیاتو پدیدار شد.